در ضرورت
"قطع بند ناف از انقلاب ۵٧"
على جوادى

زمانیکه یادداشت "نگاهی مجدد به آنچه که "انقلاب ٥٧" نامیده شد" را می نوشتم تردیدی نداشتم کسانیکه که انقلابیگری شان به "انقلاب ٥٧" محدود میشود٬ برآشفته خواهند شد. مگر انتظار دیگری هم میشد داشت! اگر هر انقلابی٬ علی العموم "مقدس" است٬ اگر جوهر هویت گرایشی انقلاب "همه با هم"٬ "خلقی" و یا "مردمی" است٬ نتیجتا هرگونه ارزیابی جدید و انتقادی و نشان دادن ضعفها و کمبودهای آن تلاشها و حرکت برای سازماندهی انقلاب کارگری٬ با عکس العمل هیستریک مواجه میشود. این برخورد قابل انتظار بود. واکنش نئوپوپولیستهای جریان موسوم به "حزب کمونیست کارگری" از این جنس است.

اما برای ما کمونیستهای کارگری٬ برای ما کسانیکه که در اهداف خود مبنی بر سازماندهی انقلاب کارگری تجدید نظر نکرده ایم٬ انقلاب کارگری را یک انقلاب "همه با هم" یا "مردمی" نمیدانیم نتیجتا از چنین ارزیابی هایی استقبال میکنیم. و هر چقدر که در راه سازماندهی کمونیسم کارگری و تبدیل شدن به "حزب رهبر و سازمانده" بیشتر گام برمیداریم٬ از همین منظر مرتفع تر راحت تر و انتقادی تر میتوانیم مسیر آمده مان را زیر ذره بین قرار دهیم٬ به گذشته و تاریخ تحولات از سر گذشته نگاهی بیفکنیم و راه آتی و مسیری را که باید طی شود را روشن تر ترسیم کنیم.

من در این یادداشت قصد پاسخ به تحریفات و عوامفریبی های نئوپوپولیستهای ح ک ک را در مقابل مباحٽ تئوریک – سیاسی ام در این زمینه ندارم. پاسخ به چنین سنگ پرانی هایی دست کم گرفتن شعور خواننده و آلوده کردن یک بحٽ تئوریک است. ایکاش یک جو استدلال در مطالبشان وجود داشت. هدفشان نقد سیاسی نیست٬ تخطئه هرگونه نقد و ارزیابی کمونیستی و شخصیت کمونیستی فرد است. مینویسند تا اتفاقا جلوی هرگونه نقد عمیق کمونیستی و کارگری به گرایش پوپولیستی را سد کنند. گرد و خاک میکنند تا بحٽ عمیق نشود. مگر یک گرایش پوپولیستی چه سودی میتواند از نقد توهمات پوپولیستی در ارزیابی از "انقلاب ٥٧" و یا کلا انقلابات "همه با هم" ببرد؟ نتیجتا هدفشان پرداختن و پاسخ به یک مبحٽ تئوریک در مورد مقوله انقلاب٬ تمایزات انقلاب کارگری با انقلابات غیر کارگری٬ "مردمی" و یا "بورژوایی" نیست. از این رو پا به این عرصه نمیگذارند چرا که از پیش میدانند این زمین بحٽشان نیست. میدانند در این عرصه از پیش شکست خورده اند. و اگر بحٽ تاریخ شکست نخوردگان منصور حکمت تعبیری فراتر از پاسخگویی به ضد انقلابیون پسا جنگ سردی علی العموم داشته باشد باید گفت که جریانات پوپولیست نیز در زمره شکست خوردگان این صف قرار دارند. اما شعور خواننده کمونیست را نباید دست کم گرفت. از تازه پوپولیست ها هم انتظاری به غیر از این نمیتوان داشت. نتیجتا هدفم پرداختن به نکاتی در مورد انقلاب٬ تفاوت انقلاب کارگری و جنبش سرنگونی و نقد تصورات و توهمات پوپولیستی در این زمینه است. و این یک بحٽ تئوریک – سیاسی است. جای آژیتاسیون و دلقک بازی نیست.

کدام انقلاب؟
کدام انقلاب یکی از محوری ترین مسائل هر تحول بنیادی و عمیق در جامعه است؟ نتیجتا وقتی از انقلاب صحبت میشود ما کمونیستها بدون درنگ میپرسیم کدام انقلاب؟ این سئوال کمونیسم کارگری و کارگران کمونیست است. اما این سئوال در سنت پوپولیستی جریان موسوم به "حزب کمونیست کارگری" به یک تابو تبدیل شده است. بر آشفته و هیستریک میشوند. و متاسفانه قلمشان در ناسزا و متلک گویی به حرکت می افتد. این یک تلاش آگاهانه برای پرهیز از جاری شدن نقد کمونیستی در صفوف این حزب است. اما برای کادرهای آبدیده کمونیسم کارگری که تجربه یک مبارزه طولانی علیه پوپولیسم در "انقلاب ٥٧" را در کارنامه خود دارند٬ این تقلاها بی اٽر است و این طبیعی ترین سئوال است. منصور حکمت در این زمینه میگوید:
"کارگران کمونیست خواهان انقلابند. اما کدام انقلاب؟ طبقات مختلف و گرایشات سیاسی و اجتماعی مختلف "انقلاب" را به معانی بسیار متفاوتی بکار میبرند. دنیای ما همه نوع "انقلاب" و همه نوع "انقلابی" ای دیده است. تقریبا هر کس و هر جریانی که میخواهد وضع موجود در جامعه را بشیوه ای ناگهانی و بطور غیر مسالمت آمیز تغییر بدهد از انقلاب حرف میزند وخودش را انقلابی مینامد. خیلی از این انقلابات چیزی بیشتر از ارتجاع صرف نیستند. نمونه "انقلاب اسلامی" زنده و حی و حاضر جلوی چشم ماست. عقب مانده ترین خرافات و مشقت بار ترین اوضاع را انقلاب نام گذاشته اند. مرتجع ترین و کٽیف ترین عناصر نام انقلابی بر خود نهاده اند." (منصور حکمت: کارگران و انقلاب٬ شهریور ٦٨) و ادامه میدهد "کارگر کمونیست پیگیرترین دشمن چنین انقلابات و انقلابیون دروغینی است" این مفاهیم اکنون برای نئوپوپولیستهای ح ک ک عین "کفر" است.  
نفس انقلاب در خود برای ما پدیده مقدسی نیست. ما انقلابیون و سازماندهان یک انقلاب معین و خاص هستیم. انقلاب کارگری. برای ما تنها یک انقلاب "مقدس" است. ما در قبال هر انقلاب دیگری سیاست و روش خود را تعیین میکنیم. موضع اصولی ما در قبال این انقلابات غیر کارگری تعیین سیاستی است که بتواند به مناسبترین شکلی ما را به تصرف قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی کارگری و انجام انقلاب کارگری نزدیک تر کند یا شرایط پیشروی آن را تسهیل کند. ما پوپولیست نیستیم. ذوق زدگی پوپولیستی در قبال هر انقلابی همان احساس را در ما ایجاد نمیکند. ما تاکید میکنیم که بسیاری از این انقلابات چیزی جز اصلاحاتی محدود در وضعیت و مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود نیستند. این چنین انقلاباتی اساسا مناسبات طبقاتی سرمایه داری حاکم بر جامعه را دست نخورده باقی میگذارند. در بسیاری از این انقلابات سهم کارگر باز هم محرومیت و استٽمار و بی حقوقی سیاسی و اقتصادی است. در تمام این انقلابات و از جمله "انقلاب ٥٧" کارگران و زحمتکشان نیروی ذخیره آن هستند٬ اما محصول تلاششان را طبقات دارای جامعه تصاحب میکنند. همان مکانیسمی که هر روزه در استٽمار طبقه کارگر صورت میگیرد و جاری است. در "انقلاب ٥٧" هم کارگران نقش اساسی و تعیین کننده داشتند٬ اما رهبری و سیاستهای حاکم تماما و با هزار بند و بست و شعبده بازی در کنترل جریانات مرتجع اسلامی قرار گرفت. کارگران و مردم آزادیخواه فداکاری کردند٬ کارگران مبارزه ای جانانه کردند٬ سهم کارگران نفت تعیین کننده بود٬ اما حاصل کارشان نصیب خودشان نشد. قدرت فقط از دست گرایشی ارتجاعی در طبقه حاکمه به گرایشی ضد انقلابی تر در طبقه حاکمه منتقل شد. و خود کارگران و کمونیستها در زمره اولین جریاناتی بودند که مورد تعرض حاکمیت ضد انقلاب اسلامی قرار گرفتند و قربانی شدند. بنابراین وقتی ما کمونیستهای کارگری از انقلاب صحبت میکنیم در درجه اول تاکید میکنیم که در مورد چه انقلابی صحبت میکنیم و یا اینکه چه میخواهیم و چه نمیخواهیم. ما تاکید میکنیم که "ما خواهان انقلاب کارگری علیه کل سیستم سرمایه داری و کل قدرت طبقه سرمایه داری هستیم. ما خواهان انقلاب کمونیستی هستیم که جامعه موجود را از بنیاد دگرگون میکند" (منصور حکمت٬ همانجا) و یک محور اساسی تمایز صف جنبش کمونیسم کارگری از جریانات پوپولیست و نئوپوپولیست همین مساله یعنی تلاش برای جایگزین کردن آرمان انقلاب کارگری در درون طبقه کارگر و سازمان دادن بخش سوسیالیست و رادیکال این طبقه برای این اهداف است. همانطور که تاکید شد این مقولات اکنون برای جریان نئوپوپولیستی ح ک ک غریب و بیگانه است. مدعی اند که حزب "انقلاب مردمی" اند. قطعنامه های پلنوم های ٢٧ و یا قطعنامه های دیگرشان را نگاه کنید٬ تاکید میکنند که "حزب انقلابند". با ارفاق زیاد بخشی از حقیقت را میگویند. حزب انقلابند اما نه حزب انقلاب کارگری. تفاوت بسیار است!
مساله دیگری که پیش از پرداختن به "انقلاب ٥٧" باید به آن پرداخت تقسیم بندی انقلابات به "انقلاب دمکراتیک و انقلاب سوسیالیستی" و یا انقلاب "دو مرحله ای" است.
انقلاب دو مرحله ای یا انقلاب کارگری؟
بخش اعظم چپ تصویری دو مرحله ای از انقلاب دارد. در این دستگاه فکری انقلابات به دو مرحله دمکراتیک و سوسیالیستی تقسیم میشود. و انقلاب دمکراتیک بعنوان پیش شرط انقلاب سوسیالیستی قرار میگیرد. این نگرش حتی در "دو تاکتیک سوسیال دمکراسی" لنین نیز فورمولبندی شده است. رادیکال ترین و ۠"معقول" ترین تببینی که از این نگرش داده شده است بر مساله نیرو و امکانات کمونیسم و طبقه کارگر برای انجام انقلاب سوسیالیستی تاکید دارد. در این چهارچوب "کسب دمکراسی" پیش شرط قرار گرفتن و عبور به "فاز سوسیالیستی" انقلاب است. لنین جوهر نگرش خود را اینچنین بیان میکند: "پرولتاریا باید انقلاب دمکراتیک را به آخر برساند بدینطریق که توده دهقان را به خود ملحق نماید تا بتواند نیروی مقاومت حکومت مطلقه را جبرا منکوب و ناپیگیری بورژوازی را فلج سازد. پرولتاریا باید انقلاب سوسیالیستی را به انجام برساند بدینطریق که توده عناصر نیمه پرولتاریای اهالی را بخود ملحق کند تا بتواند نیروی مقاومت بورژوازی را جبرا در هم شکند و ناپیگیری دهقانان و خرده بورژوازی را فلج سازد." (لنین٬ دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک) در این چهارچوب مرحله بندی انقلاب به روشنی فرض گرفته شده است. تخطی از آن مترادف با آنارشیسم است. هم جریان بلشویک و هم جریان منشویک در این ساختار فکری شریک بودند. تفاوت اما بر سر "تاکتیک" سوسیال دمکراسی در "انقلاب دمکراتیک" بود. منشویکها با تاکید بر خصلت بورژوازی انقلاب نتیجتا بورژوازی لیبرال را رهبر طبیعی انقلاب قلمداد میکردند و هرگونه تلاش برای کسب رهبری این انقلاب را مترادف با "مخدوش" کردن دو مقوله انقلاب دمکراتیک و سوسیالیستی میدانستند. اما مساله لنین تعیین تکلیف قطعی و رادیکال با گذشته بود. خواهان تامین رهبری بلشویکها در این انقلاب بود. اختلاف اما بر سر "تاکتیک" در انقلاب دمکراتیک بود و نه تقسیم بندی انقلاب به دو مرحله دمکراتیک و سوسیالیستی. اما لنین علیرغم این نگرش مانند یک رهبر پیشرو کمونیست طبقه کارگر در تزهای آوریل خود به این مبانی چندان وفادار نماند و در مقابل "بلشویکهای قدیم" که بر تداوم انقلاب دمکراتیک تاکید میکردند٬ خواهان تعرض سوسیالیستی و کارگری به قدرت بورژوازی حاکم و تصرف قدرت سیاسی شد.
منصور حکمت با طرح مباحٽ کمونیسم کارگری و انقلاب در این دیدگاه علی العموم با این نگرش مرزبندی کرد. در هیچکدام از مباحٽ منصور حکمت در دوران کمونیسم کارگری اٽری از چنین نگرشی وجود ندارد. برعکس همانطور که گفته شد٬ منصور حکمت به روشنی خواهان سازماندهی و تصرف قدرت سیاسی توسط کمونیسم تحزب یافته طبقه کارگر و حزب کمونیستی کارگری بود. برنامه یک دنیای بهتر بروشنی اعلام میکند که حزب مورد نظرش"برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و برقراری فوری یک حکومت کارگری مبارزه میکند." (تاکید از من است) در این نگرش هیچ مرحله و یا پیش شرطی برای تحقق و سازماندهی انقلاب کارگری و استقرار حکومت کارگری تعبیه نشده است. هیچ حکومت دمکراتیکی٬ هیچ انقلاب دمکراتیکی بمٽابه پیش شرط قرار نگرفته است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری پرچمدار چنین نگرشی است. ما برای استقرار فوری حکومت کارگری و اجرای کلیت برنامه کمونیستی حزبمان مبارزه میکنیم.
آیا در این نگرش آنگونه که حزب موسوم به "حکمتیست" ادعا میکند ما و یا منصور حکمت نیز "تاکتیک" را فراموش نکرده ایم؟ یا اینکه استراتژی و تاکتیک را نابخردانه در هم آمیخته ایم؟ پاسخ منفی است. نظر منصور حکمت روشن و دقیق است. متد منصور حکمت تلاش برای انجام عمیقترین تحولات سیاستی و اقتصادی در شرایطی است که طبقه و جنبش خودش در قدرت نیست. برنامه یک دنیای بهتر میگوید: "در عین حال مادام و هر جا که نظام سرمایه داری برجاست٬ حزب اتحاد کمونیسم کارگری همچنین برای گسترده ترین و عمیق ترین اصلاحات سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی و فرهنگی مبارزه میکند که سطح زندگی و حقوق و آزادیهای توده های وسیع مردم را تا بالاترین حد ممکن بهبود بخشد. این اصلاحات٬ و به میدان کشیدن مردم کارگر و زحمتکش برای تحقق آنها٬ وارد آوردن ضربه نهایی بر پیکر نظام استٽمارگر سرمایه داری و حاکمیت طبقه سرمایه دار بر جامعه بشری را تسهیل خواهد کرد." در این نگرش بر خلاف نگرش اغلب چپ و جریانات منشویکی٬ هیچگونه تلاشی برای تعیین "خصلت انقلاب" نیست. هیچ "عدم رشد نیروهای مولده"٬ "عدم آمادگی تشکیلاتی"٬ و یا "عدم آگاهی توده ها" از پیش دامنه عملکرد و تلاش تحزب کمونیستی طبقه کارگر را برای تصرف قدرت سیاسی و اجرای کلیت برنامه کمونیستی اش محدود نکرده است. هیچ "ده فرمانی" از پیش تعیین نکرده است که کمونیستها چه نمیتوانند بکنند. ما کمونیستهای کارگری از پیش خود را "شکست خورده" تلاش برای تصرف قدرت سیاسی در دورانهایی فرض نمیکنیم و به چیزی کمتر در اهدافمان رضایت نمیدهیم. امکان دارد علیرغم تلاشمان موفق نشویم٬ امکان دارد از توان لازم برای رسیدن به هدفمان برخوردار نباشیم. اما در هدفمان تجدید نظر نمیکنیم. تخفیف نمیدهیم. موانع را از میان برمیداریم. ضعفهایمان را برطرف میکنیم.

هر دو حزب "حکمتیست" و "حزب کمونیست کارگری" دارای چنین نگرشی هستند. تفاوتشان در تبیین از مرحله انقلاب است. حزب حکمتیست تحولات جاری و جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم را یک "انقلاب دمکراتیک" ارزیابی میکند. دارای منشور سرنگونی برای پیشبرد و پیروزی آن است. حزب کمونیست کارگری این تحولات را یک انقلاب سوسیالیستی ارزیابی میکند. و هر گونه تلاش جریانات ارتجاعی و ناسیونالیستی و قوم پرست را در این تحولات نادیده میگیرد. هر دو نگرش دارای جوهر پوپولیستی است. بی جهت نیست که رهبری ح ک ک خود را حزب "ادامه انقلاب ٥٧" میداند. "انقلاب ٥٧" را انقلاب خود میداند. در این چهارچوب "انقلاب ٥٧" از قرار گام اول یا مرحله اول انقلاب دو مرحله ای این جریان است.

اما آنچه گفته شد بحٽی در مورد انقلاب علی العموم و تفاوت انقلاب کارگری با انقلابات بورژوایی و غیر کارگری است. مساله "انقلاب ٥٧" کجای این ماجرا قرار میگیرد؟

چرا "انقلاب ٥٧"؟
هر جریانی تصویر خود را از تحولات ٥٧ دارد. جریان ضد انقلاب اسلامی آن را "انقلاب اسلامی" می نامد. بر اسلامی بودن آن تاکید دارد. دروغ میگویند. ضد انقلاب اسلامی جریانی برای قلع و قمع کردن کارگران و زحمتکشان و صف مردم آزادیخواهی بود که جسارت کرده بودند تا به قدرت سیاسی تعرض کنند و خواهان سرنگونی آن بودند. جریانات راست٬ اعم از سلطنت طلبان و یا برخی جریانات مشابه٬ نیز این تحولات را "انقلاب اسلامی" نامگذاری کرده اند. هر دو در اطلاق خصلت اسلامی به این تحولات دارای نگرش یکسانی هستند. یکی برای سوء استفاده و بهره برداری سیاسی و دیگری برای منکوب کردن آن. جریانات پوپولیست و چپ نیز عمدتا این تحولات را یک "انقلاب دمکراتیک" شکست خورده ارزیابی کرده اند. من در یک بررسی مارکسیستی و نگاهی به تاریخ آن دوران٬ رویدادهایی که منجر به قیام ٢٢ بهمن و تحولات پیش از آن شد را  "جنبش سرنگونی طلبانه" توده های مردم نامیدم. بنظرم چنین ارزیابی و نگرشی مرز دقیق تری با جریانات پوپولیست ایجاد میکند و تصویر دقیقتری از تحولات آن دوران بدست میدهد. بعلاوه با نگرش منصور حکمت در زمینه تحولات جاری در شرایط کنونی در تطابق است. در عین حال تردید و یا خدشه ای در حقانیت تلاش و اعتراض و یا جنبش کارگران و مردم آزادیخواه ایجاد نمیکند. اما این تفاوت دارای چه اهمیت سیاسی ای است؟

تکلیف جریان اسلامی و یا جریانات "نادمی" که از هر تلاش "انقلابی" خود اظهار ندامت کرده اند و بارها در مذمت تلاش خود در تحولات ٥٧ مطلب سیاه کرده اند٬ روشن است. منصور حکمت در تاریخ شکست نخوردگان و چند کلمه ای به یاد انقلاب ٥٧ پاسخ این جریانات را داده است. بحٽی اگر هست و امروز باید به پیش برده شود٬ نه در مورد نفس حقانیت تلاش کارگران و مردم آزادیخواه در تحولات ٥٧ بلکه بحٽی در زمینه ارزیابی از ماهیت و خصلت سیاسی و ارزیابی از چنین تحولی است. باید به جلو رفت. باید از آن گذشته عبور کرد تا راه تحقق انقلاب کارگری را روشنتر ترسیم کرد. جریان نئوپوپولیست ح ک ک کودنانه تلاش میکند که این مباحٽ را با بحٽ "نادمین" مخدوش کند. طبیعی است٬ از منظر این نگرش پوپولیستی کسانیکه هر گونه تلاش انقلابی را نفی میکنند با کسانیکه بر انقلاب کارگری تاکید میکنند٬ در یک صف قرار دارند و ظاهرا در یک نقطه مشترکند٬ نظری انتقادی به تحولات ٥٧ دارند؟! تلاش مذبوحانه ای است. اما چه میتوان کرد بخشی از تلاش ما کمونیستهای کارگری مقابله با این تحریفات و عوامفریبی های پوپولیستی است. بی دلیل نبود که یک مبارزه جدی علیه پوپولیسم و راست روی رهبری حاکم بر این جریان را پیش بردیم.

اما در ادبیات و آٽار منصور حکمت در برخورد به تحولات ٥٧ بارها و بارها از "انقلاب ٥٧" بدون هیچگونه گیومه ای نام برده شده است. مقاله "چند کلمه بیاد انقلاب ٥٧" و سایر مقالات او مملو از چنین نامگذاری است. اما مطالعه دقیقتر آٽار منصور حکمت این سئوال را در مقابل یک فعال کمونیست کارگری قرار میدهد که آیا منصور حکمت با کار برد کلمه انقلاب ٥٧ بدون گیومه اشاره به خصلت تحولات آندوره دارد؟ یا صرفا دارد از یک پدیده مشخص و نام خاص استفاده میکند. به این سئوال میتوان به چند وجه و با توجه به متدش در ارزیابی جنبش سرنگونی طلبی معاصر پاسخ داد. میتوان به متد منصور حکمت در ارزیابی انقلابات اشاره کرد. میتوان به ارزیابی و تلاشش برای قطع کردن بند ناف جریان کمونیسم کارگری از "انقلاب ٥٧" اشاره کرد٬ میتوان همچنین در مورد اسم خاص بودن آن تاکیدی کرد. از این آخری شروع میکنم.

١- آنچه به "انقلاب ٥٧ معروف شد": بنظر من اشاره منصور حکمت به "انقلاب ٥٧" و کار برد آن در ادبیات تحلیلی و سیاسی اش از تحولات اساسا اشاره به نام یک پدیده خاص دارد. واقعیت این است که رویدادهای ٥٧ در ادبیات سیاسی جامعه مستقل از تعلق به هر گرایشی٬ چه چپ٬ چه راست٬ چه ارتجاعی٬ چه انقلابی و کمونیست٬ "انقلاب ٥٧" نام گذاشته شده است. تبیین های بعدی هر جریانی ارزیابی دقیقتر و موضعشان را مشخص میکند. این یک نامگذاری خاص و یا یک اسم خاص است. اسم یک پدیده است که مستقل از ارزیابی ما در اذهان و ادبیات سیاسی جامعه به این نام شناخته شده است. اما یک ارزیابی مارکسیستی الزاما خود را به این سطح از مقولات محدود و اسیر نمیکند. ارزیابی خود را دارد. به عمق میرود. اما چه استدلالی و رد پایی در تائید این نگرش در آٽار منصور حکمت موجود است؟ راه دوری نباید رفت. منصور حکمت در پاسخ به سئوالی در رادیو انترناسیونال در قبال این مساله میگوید: "بنظر من هر انسان بیطرفی که به آن تاریخ نگاه کند... می بیند که ماجرا چنین بود که مردم علیه استبداد سلطنتی با پلیس مخفی اش٬ با زندانهایش٬ با شکنجه گاهایش بپاخاستند. در آن جامعه آزادی بیان وجود نداشت٬ آزادی مطبوعات وجود نداشت٬ ... جامعه ای بود دستخوش بیشترین نابرابری اقتصادی٬ فقر عظیم در کنار ٽروتهای انبوه.مردم علیه اینها بپاخاستند٬ برای برابری٬ برای آزادی از چنگال اختناق سیاسی و استٽمار اقتصادی٬ این به انقلاب ٥٧ معروف شد. (١٩ سال گذشت: ٣٠ خرداد ٦٠٬ گفتگو با رادیو انترناسیونال٬ تاکید از من است) در این جا اشاره منصور حکمت به پدیده ای است که به "انقلاب ٥٧ معروف" شده است. اشاره به نام خاص یک تحول و رویداد سیاسی است. این مساله مسلما برای نئوپوپولیستهای ما غیر قابل فهم و یا غیر قابل قبول است. انتظار دیگری هم نمیشد داشت.

٢- متد برخورد منصور حکمت به "انقلاب ٥٧": اما نامگذاری یک تحول سیاسی از جانب بزرگترین مارکسیست معاصر یک پدیده سرسری یا اختیاری نیست. حداقل برای منصور حکمت چنین نیست. متد و نگرشی معینی چنین نامگذاری را ضروری و غیر اختیاری میکند. برای پی بردن به محورهای نگرش متدولوژیک منصور حکمت به نظر من باید به جزوه ارزشمند "فقط دو گام به پس" که در نقد نگرش پوپولیستی عبدالله مهتدی نگاشته شده است٬ رجوع کرد. تشابهات نگرش پوپولیستی عبدالله مهتدی که در آن جزوه مورد نقد منصور حکمت قرار گرفته اند با نگرش کنونی رهبری ح ک ک بسیار است. در آن رساله منصور حکمت به دو مقوله "قیام مردمی" و "قیام به معانی خاص" اشاره میکند و نفس تقدس "قیام مردمی" را که عبدالله متهدی با اشاره با آن میخواست سیاست دفاع از "قیام" در کردستان عراق را مورد حمایت قرار دهد مورد نقد موشکافانه قرار میدهد. میپرسد: "قیام مردمی یعنی چه؟ آیا کلمه مردمی به معنای "توسط مردم" و "با شرکت مردم" است؟" ما هم در مقابل از این تازه پوپولیستها میپرسیم که انقلاب مردمی یعنی چه؟ منصور حکمت در پاسخ ادامه میدهد: "به این معنی من بطور اتوماتیک از هر جنبش "مردمی" دفاع نمیکنم و چنین دفاعی را موضع "کلاسیک" کمونیستی قلمداد نمیکنم. در مورد هر یک از این جنبشهای فوق ملاحظات ایدئولوژیکی٬ سیاسی و در یک کلام طبقاتی ای دارم که مرا از پشتیبانی اتوماتیک از آنها به صرف مردمی بودنشان باز میدارد." در اینجا بروشنی جوهر متد برخورد منصور حکمت بیان شده است. منصور حکمت در مقابل هر تحول سیاسی حتی "قیام مردمی" ملاحظات سیاست و طبقاتی خود را دارد. ملاحظات یک رهبر کمونیستی کارگری. همانطور که عبدالله مهتدی با عوامفریبی و گرد و خاک تلاش میکرد جوهر نقد سیاسی منصور حکمت را مخدوش کند٬ فعالین نئوپوپولیسم ما هم چنین روشی را اتخاذ کرده اند. واقعا تاسف آور است.

منصور حکمت در این بحٽ به نکات بسیار با اهمیتی در زمینه متد نگرش کمونیسم کارگری اشاره میکند. میگوید: "ما نشان دادیم که چطور حل کردن مقوله طبقه در مقوله خلق و تبدیل کردن مبارزه کارگر به زیر مجموعه ای از مبارزه مردم و خلق (بعنوان جناح یا گرایش رادیکال و سوسیالیستی درون جنبش عموم خلقی) در واقع جز آویزان شدن به انقلابیگری کارگر برای ترقی خواه جلوه دادن بورژوازی اپوزیسیون چیزی نیست. ما نشان دادیم٬ و بویژه با بحٽهای کمونیسم کارگری با عمومیت بیشتری تاکید کردیم٬ که تببین انقلابات و حرکات توده ای بصورت "یک جنبش با جنبه های مختلف" یک توهم بورژوایی است و در جهان واقعی با جنبشهای اجتماعی متفاوت٬ ولو درگیر با هم٬ روبرو هستیم و لذا کارمان تقویت جنبش مستقل طبقه خودمان است که "جنبه رادیکال" هیچ جنبش دیگری نیست. ... تلاش برای فهمیدن این نگرش به حرکات سیاسی و اجتماعی "مردم" حداقل انتظاری است که از هر کسی که دوست داشته بعنوان عضو فراکسیون کمونیسم کارگری شناخته شود میرود. بازگشت به فرمولبندی "جنبش و قیام مردمی" عقب گرد غیر قابل توجیهی از این مواضع است." (منصور حکمت٬ فقط دو گام به پس)

در سطح متدولوژیک ویژگی کمونیسم منصور حکمت در برخورد به چنین تحولاتی را میتوان در ادامه روشنتر دید. مفاهیمی چون "انقلاب مردمی"٬ "قیام مردمی"٬ انقلاب خلقی" تغییری در جوهر تلاش و نگرش کمونیستی منصور حکمت ایجاد نمیکند. توضیحات منصور حکمت در نقد نظرات پوپولیستی عبدالله مهتدی در عین حال پاسخی به نئوپوپولیستهای ح ک ک و بیانگر نگرش عمیقا کمونیستی بدون تخفیف او است. میگوید: "کاربرد کلمه مردمی با یک بار مٽبت سیاسی که گویا باید زیربنای شیوه برخورد کمونیستها را تشکیل بدهد٬ از نظر من نامعتبر و عقب مانده است. تحولات کردستان عراق حاکی از تحرک و فعل و انفعال جنبشهای اجتماعی گوناگون بود که نمیتوان همه آنها را زیر یک تیترکلی قیام مردمی جمع کرد و برخوردی عمومی به کلیت آن کرد. در این تحولات روندهای پیشرو کارگری و سوسیالیستی را در کنار و در کشمکش با تحرکات عقب مانده و ارتجاعی طبقات دارا میبینیم. عنصر انقلاب و ارتجاعی٬ حرکت کارگری و بورژوایی٬ همراه هم به میدان کشیده میشوند. آنچه رخ میدهد٬ در شعارها٬ در قیام٬ در شکست٬ در آوارگی٬ در ذهنیات و روانشناسی مردم٬ در سازمانیابی ها و تفرقه ها و غیره٬ حاصل تکامل و پیشرفت و پسرفت یک جنبش نیست. محصول کار و کشمکش جنبشهای اجتماعی و طبقاتی متفاوت است. به این ترتیب آیا من از این قیام مردمی پشتیبانی میکنم؟ در این رویدادها من بطور مطلق فقط از جنبش طبقاتی خودم پشتیبانی میکنم و در آنهم تنها بر اقدامات درست و روشن بینی هایش صحه میگذارم. جدا کردن این جنبش از تمامی تحرکات سیاسی و نظامی غیر از آن راهم شرط پشتیبانی واقعی از آن میدانم." (فقط دو گام به پس٬ تاکید از من است). منصور حکمت "کفر" گفت و راه پیشروی کمونیسم کارگری را هموار کرد. مبانی نظری و پراتیکی اش راهنمای عمل و نگرش ما در نقد نئوپوپولیستهای حزب موسوم به کمونیست کارگری است.

٣-"انقلاب ٥٧ و بند نافی که باید قطع شود: در سطح سیاسی منصور حکمت خواهان قطع بند ناف حزبش از انقلاب ٥٧ بود. در توضیحات خود در پلنوم بیستم حزب کمونیست ایران پیرامون تصمیم به کناره گیری از حزب میگوید: "میخواهم بند نافم از انقلاب ٥٧ و کی چکار کرد قطع شود." بعلاوه منتقد گرایشی در حزب کمونیست ایران بود که تاریخ و سنتهای مبارزاتی خود را از "انقلاب ٥٧" گرفته است. در همان رساله میگوید: "معتقدم که حزب کمونیست محصول چند سنت مبارزاتی اجتماعی و واقعی بوده است. غیر قابل انکار است که این حزب از دل انقلاب ٥٧ در آمده و حاصل پلمیکها و روشنگری های حول این انقلاب توسط مارکسیستها است. تاریخ این حزب به انقلاب ٥٧ و روند بعد از آن در ایران عمیقا گره خورده است و همراه خود سنتهای مبارزاتی انقلاب ٥٧ را آورده است. میخواهم بگویم که یک گرایش اساسی در حزب کمونیست ایران٬ گرایش داده شده حزب کمونیست٬ ادامه سنت مبارزاتی ای است که از انقلاب ٥٧ شروع میشود. این کاراکتر حزب کمونیست ایران را تشکیل میدهد." اشتباه نشود٬ تاکید منصور حکمت بر این ویژگی حزب کمونیست ایران تقدیس این خصلت و سنت مبارزاتی نیست. بر خلاف خط پوپولیستی حمید تقوایی که سنت خود را به انقلاب ٥٧ گره میزند٬ منصور حکمت چنین نگرشی نداشت. منتقد عمیق آن بود. و در ادامه بمنظور روشن کردن تمایز گرایش سوسیالیستی کارگری و مارکسیستی اضافه میکند: "بالاخره٬ یک رگه دیگر در درون حزب گرایشی سوسیالیستی کارگری و مارکسیستی ای است که از انقلاب ٥٧ و انقلاب کردستان مایه نمیگیرد٬ از اهداف عمومی خود حرکت میکند و میکوشد حرفهای بنیادی تر مارکسیسم را مطرح کند." حزب اتحاد کمونیسم کارگری چنین جریانی و پرچمدار چنین سنتی است. پرچمدار آن گرایش "سنتی" حمید تقوایی بود که امروز توانسته است نظرات پوپولیستی خود را بر حزب کمونیست کارگری غالب کند. جدال ما با این جریان گوشه ای از جدال کمونیسم کارگری و مارکسیستی با چپ سنتی است. ما حزبی هستیم که خواهان قطع هر گونه "بند نافمان" با انقلاب ٥٧ هستیم.

سرنگونی٬ انقلاب و سوسیالیسم
در این قسمت اشاره مختصری به متد منصور حکمت در قبال مقولاتی مانند "سرنگونی٬ انقلاب و سوسیالیسم" میکنم. این نگرش در برخورد به تحولات ٥٧ ما را به ارزیابی ای میرساند که در یادداشتهای "نگاهی مجدد به آنچه که "انقلاب ٥٧" نامیده شد" مستتر است. منصور حکمت بر خلاف چپ سنتی با شکل گیری جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی به توضیح تفاوت چنین مقولاتی پرداخت. جنبشی برای سرنگونی رژیم اسلامی در ١٨ تیر ١٣٧٨ در ایران اعلام موجودیت کرده بود. منصور حکمت این پدیده ابژکتیو را مورد بررسی قرار داد. تفاوتهای این جنبش با انقلاب کارگری را مورد ارزیابی قرار داد. تاکید کرد: "من جنبش برای سرنگونی را٬ با همه خیزشها و قیامها و نبردهایی که در بر خواهد داشت٬ از انقلابی که میتواند از دل این جنبش عروج کند٬ متمایز میکنم. جنبش سرنگونی طلبی میتواند پیروز شود بی آنکه لزوما کل ماشین دولتی را هدف گرفته باشد و یا در هم کوبیده باشد." (منصور حکمت٬ جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم آغاز میشود٬ مرداد ١٣٧٨) با این حساب آیا نمیتوان تحولات ٥٧ را جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم در سال ٥٧ نام گذاشت؟ یکی از مزایای این نامگذاری همان تاکیدی است که منصور حکمت دارد. یک جنبش سرنگونی میتواند به سرنگونی رژیم حاکم منجر شود بدون آنکه الزاما "کل ماشین دولتی" را سرنگون کرده باشد. بی آنکه کل طبقه حاکمه را بزیر کشیده باشد. و بدون اینکه به پوپولیستها امکان داده شود چنین تحولاتی را به نام "انقلاب سوسیالیستى" به خورد مردم دهند. اضافه میکند: "انقلاب ایران انقلابی کارگری خواهد بود با هدف اٽباتی ایجاد یک حکومت کارگری٬ یک جمهوری سوسیالیستی."

کاربرد این ارزیابی و متد منصور حکمت از "انقلاب ایران" محدود به تحولات آتی و یا جاری در جامعه نیست. به گذشته هم نیز قابل تعمیم است. نگرش ما به تحولات گذشته انعکاسی از باورهای کنونی مان است. تاریخ را هر مفسری با نظرات کنونی خود تببین میکند. و در توضیح بیشتر این متد و نگرش خود در قبال تحولات سیاسی در مصاحبه ای با نشریه پوشه میگوید: "شايد به دليل استبداد طولانى و اين واقعيت که حکومتهاى استبدادى را بايد بزور پايين کشيد، چپ‌هاى ايران عادت دارند دو مقوله سرنگونى و انقلاب را هميشه با هم ببينند. بنظر من اين دو مقوله لزوما هميشه با هم نيستند. واضح است که رژيم اسلامى با مسالمت بزير کشيده نميشود و مردم ناگزير خواهند شد زور بکار ببرند. اما هر اعمال فشار و زور از جانب مردم، يک انقلاب نيست."

اما منصور حکمت فقط این متد را اٽباتا توضیح نداده است. در عین حال نظرات پوپولیستی در این رابطه را نیز به نقد کشیده است. در نامه ای مشهور به حمید تقوایی و فاتح شیخ میگوید: "بنظر من سرنگونی و انقلاب به یکدیگر گره نخورده اند. سرنگونی بدون انقلاب هم ممکن و محتمل است." حتی تاکید میکند که استقرار "جمهوری سوسیالیستی هم به انقلاب علیه رژیم گره نخورده است. بنظر من اعلام جمهوری سوسیالیستی میتواند حاصل پیروزی نظامی٬ قاپ زدن قدرت در خلاء سیاسی٬ کودتا و هر چیز دیگری باشد. چرا که جمهوری سوسیالیستی میتواند به عنوان دولت دوره انقلابی٬ دوره بحران٬ ظاهر شود. ایجاد حکومت شورایی کارگری٬ پس از اعلام جمهوری٬ ممکن است کار سخت تری باشد٬ جنگ داخلی لازم داشته باشد." و یکبار دیگر در نقد حمید تقوایی تاکید میکند که "تصویر حمید کمابیش تکرار پروسه انقلاب ٥٧ است". گویا آینده را پیش بینی کرده بود. امروز با چند برابر تاکید باید گفت که که تصویر حمید تقوایی و رهبری کنونی حزب موسوم به کمونیست کارگری "تکرار پروسه انقلاب ٥٧ است". بی دلیل نیست که از هرگونه ارزیابی انتقادی از این تحولات بر آشفته میشوند و ناسزا میگویند. چرا که خواهان تکرار "همان پروسه" هستند. اما برای ما در حزب اتحاد کمونیسم کارگری این واکنش هاى هیستریک تاکیدی بر راهی است که در پیش گرفته ایم.

ملاحظات پایانی
آنچه که به نام "انقلاب ٥٧" نامیده شده است در حقیقت یک جنبش عظیم توده ای برای سرنگونی رژیم سلطنت بود. در این جنبش نیروها و جنبشهای متعدد اجتماعی شرکت و نقش داشتند. توده های مردم آزادیخواه خواهان آزادی و برابری و رفاه بودند٬ کارگران و مردم زحمتکش نیروی اصلی این جنبش عظیم بودند. ابعاد گسترده و میلیونی آن معمولا نامگذاری "انقلاب ٥٧" را بعضا موجه میکند. اما یک تحلیل مارکسیستی به این سطح از ارزیابی بسنده نمیکند. تخفیف در تبیین و ارزیابی مجاز نیست. نکاتی که در یادداشتهای "نگاهی مجدد به آنچه که "انقلاب ٥٧" نامیده شد" آ۠مده است در حقیقت تلاشی کمونیستی در نقد جوانب ضعف این تحولات و تلاشی برای تمایز انقلاب کارگری از یک جنبش سرنگونی طلبانه از نوع "انقلاب ٥٧" است. تلاشی است برای قطع "بند نافمان" از "انقلاب ٥٧" و تاکید بر سازماندهی انقلاب کارگری. واکنش های فعالین جریان نئوپوپولیست موسوم به "حزب کمونیست کارگری" تاکیدی بر این واقعیت است. ما در برافراشته نگداشتن پرچم کمونیسم منصور حکمت مصریم.*